آیا واقعاً کانادا از ایالت آلاباما فقیرتر است؟

در پی بالا گرفتن بحثها درباره شکاف فزاینده بین تولید ناخالص داخلی سرانه (GDP per capita) کانادا و ایالات متحده، برخی از مفسران اقتصادی و سیاسی با استناد به این شاخص، وضعیت اقتصادی کانادا را «نامطلوب» و حتی «بحرانی» توصیف کردهاند. عدهای حتی ادعا کردهاند که کانادا اکنون از ایالت آلاباما — یکی از فقیرترین و محروم ترین ایالتهای آمریکا با درآمد پایین و امید به زندگی کوتاه — نیز فقیرتر است.
با این حال، کارشناسان هشدار میدهند که این استدلالها بر پایه برداشت نادرست و سطحی از شاخص GDP سرانه بنا شده و تصویر گمراهکنندهای از وضعیت رفاه در کانادا ارائه میدهد.
تولید ناخالص داخلی سرانه تنها میزان کل تولید اقتصادی (بر حسب پول) را نسبت به جمعیت میسنجد، اما به پرسشهای مهمی چون چه چیزی تولید شده، توسط چه کسانی و چگونه توزیع شده پاسخ نمیدهد. در مقایسههای بینالمللی، عواملی مانند نرخ ارز، سطوح قیمتها و روشهای برآورد جمعیت نیز میتوانند بر دقت این شاخص تأثیر بگذارند.
برای مثال، وجود بیش از ۱۱ میلیون مهاجر غیرقانونی در ایالات متحده که در تولید اقتصادی مشارکت دارند ولی در آمار رسمی جمعیت لحاظ نمیشوند، باعث افزایش مصنوعی GDP سرانه در آمریکا میشود.
در سال ۲۰۲۳، یک کارگر آمریکایی به طور میانگین ۱۱۴ ساعت بیشتر از یک کارگر کانادایی کار کرده است — معادل حدود سه هفته کاری اضافه. این اختلاف ناشی از نبود قوانین کار حمایتی، مانند مرخصیهای باحقوق و حداقل دستمزد مناسب در آمریکاست. از همین رو، بخش عمدهای از شکاف تولید سرانه میان دو کشور، به قیمت زمان بیشتر کار و فشار بیشتر بر نیروی کار آمریکایی بهدست آمده است.
همچنین، شاخص GDP هیچ توجهی به هزینههای زیستمحیطی ندارد. ایالات متحده با وجود تولید بیشتر، حفاظت کمتری از محیط زیست به عمل میآورد که مستقیماً بر کیفیت زندگی کنونی و آینده تأثیر میگذارد.
بررسیها نشان میدهد که بیشتر اختلاف در GDP سرانه بین آمریکا و کانادا، تنها به نفع ۱۰ درصد ثروتمند جامعه آمریکا است. سهچهارم این شکاف در نتیجه درآمدهای کلان این گروه است، در حالی که میانگین درآمد ۹۰ درصد باقیمانده جمعیت در دو کشور تفاوت اندکی دارد.
در واقع، دستمزد میانه (میانهحقوق ساعتی) در کانادا بالاتر از آمریکا بوده است. در سال ۲۰۲۳، این رقم در کانادا ۲۸.۷۹ دلار کانادا (۲۴.۶۱ دلار آمریکا) و در ایالات متحده ۲۳.۱۱ دلار آمریکا بوده است؛ بهعبارتی، کارگر معمولی کانادایی حدود ۶.۵ درصد بیشتر از همتای آمریکایی خود درآمد داشته است.
جالبتر آنکه نرخ مالیات حاشیهای بر درآمد نیز برای کاناداییها کمتر بوده است: ۲۰.۵ درصد در مقابل ۲۲ درصد برای آمریکاییها.
علاوه بر این، خدمات عمومی گستردهتر در کانادا از جمله سلامت و آموزش رایگان، نقش مهمی در افزایش کیفیت زندگی شهروندان ایفا میکند. حدود ۸ درصد آمریکاییها هیچ بیمه درمانی ندارند و یکچهارم آنها به دلیل هزینههای بالا، از دریافت خدمات درمانی موردنیاز خود صرفنظر میکنند.
به گفته کارشناسان، شاخص توسعه انسانی سازمان ملل (HDI) — که ترکیبی از درآمد، امید به زندگی و آموزش است — تصویر دقیقتری از رفاه ارائه میدهد. در آخرین رتبهبندی، کانادا در رتبه ۱۸ قرار گرفته است، سه پله بالاتر از ایالات متحده.
نکته مهم آن است که کانادا هشت رتبه بالاتر از جایگاه خود در GNI سرانه و آمریکا ۱۱ رتبه پایینتر قرار دارد. این بدان معناست که کانادا بهرهوری بیشتری در تبدیل منابع اقتصادی به رفاه انسانی دارد؛ در حالی که در ایالات متحده، تمرکز ثروت در دست اقلیت ثروتمند، این کارایی را تضعیف کرده است.
برخلاف ادعاهای مبنی بر «دههای از رکود»، آمارها نشان میدهد که استانداردهای زندگی در کانادا طی دهه گذشته بهبود یافتهاند:
نرخ فقر (بر اساس معیار سبد بازار) از ۲۰۱۵ تا ۲۰۲۲ یکسوم کاهش یافته است.
دستمزد واقعی ساعتی بهطور میانگین ۹ درصد افزایش یافته است.
میانگین نرخ بیکاری در این دهه کمتر از دهه پیشین بوده است.
با درنظر گرفتن تمام این عوامل، روشن است که GDP سرانه شاخص ناقصی برای سنجش رفاه عمومی و استانداردهای زندگی است. کانادا با وجود چالشهایی در زمینه تولید، توانسته با بهرهگیری از سیاستهای عمومی، توزیع عادلانهتر منابع و حمایتهای اجتماعی، سطح زندگی بالاتری برای اکثریت شهروندان خود فراهم کند.
ادعای تبدیل شدن کانادا به «سبد اقتصادی شکستخورده» بیشتر بازتاب برداشتهای سادهانگارانه و نادرست از یک شاخص آماری مجرد است تا واقعیتی مبتنی بر دادههای ملموس و تجربه زندگی روزمره شهروندان.