داستان مهاجرت یک ایرانی در کانادا
“علی اشتری
این سخنرانی داستان سفر و سپس مهاجرت یک دانشجوی ایرانی به کانادا و آشنایی وی با معنویت غیر مذهبی در این کشور است. او از سخن آیتالله خمینی که “ما علاوه بر اینکه زندگی مادی شما را میخواهیم مرفه باشد، زندگی معنوی شما را هم میخواهیم مرفه باشد” و ترویج معنویت در تلویزیون ایران شروع میکند و سپس به تجربهی دستگیر شدن با دوست دخترش در یک پارک در تهران میپردازد؛ از اینکه در ایران کاملا از معنویت دلزده شده بود و زندگی مادی در کانادا را راه نجات خود میدانست.
سپس از رنجهایش در کانادا به خاطر برداشتهای موجود از “ایرانی ها” سخن میگوید و آنگاه به این میپردازد که متوجه شده که عموم کاناداییها – کسانی که او فکر میکرد اگر مثل آنها بشود شاد میشود – کمابیش از مسائل مشترکی رنج میبرند. همه اینها او را به این فکر میبرد که اگر چاره نه در معنویت شرقی و نه در مادیات غربی است، پس چاره رنجهای او چیست؟
سپس به آشنایی خود با مدیتیشن به شیوه سکولار میپردازد و از تجربه خود در دورههای بلند مدت مدیتیشن ذهنآگاهی صحبت میکند. به نقش یک معلم معنوی در موثر بودن تمرینهای مدیتیشن اشاره میکند و بر خطر سؤ استفاده رهبران معنوی انگشت میگذرد. میگوید ایرانیان به آیتالله خمینی به عنوان پدر معنوی خویش اعتماد کردند و از این اعتماد ضربه خوردند. او سخنرانی خود را با طرح پرسشی درباره نقش معلمهای معنوی در کاهش یا افزایش رنج آدمی به پایان میبرد.”