فرهنگی اجتماعیموسیقی فیلم تئاتر

کانادا از دریچه ادبیات آمریکا: از نورِ خیال تا سایه‌ واقعیت

سال بلو (Saul Bellow)، نویسنده‌ آمریکایی کانادایی که خود در کبک زاده شده بود، در رمان سال ۱۹۵۳ خود به نام «ماجراهای اوگی مارچ (The Adventures of Augie March) آنچه را که اوگی هنگام بازگشت با قطار باری به شیکاگو در شمال می‌بیند، چنین توصیف می‌کند:

«…چشمانم چرخش کشتزارهایی که تازه برای کاشت آماده شده بودند را دنبال می‌کرد، جنگل‌های بلوط با برگ‌های سخت و برنزی بازمانده از خزان، و جهانی بس پهناور در فراسو، با ابرهای روشن و سپس مفهومی انتزاعی، کانادایی شگرف و نورانی.»

این نگرش به کانادا به مثابه افقی پهناور از امکانات کشف‌نشده فراتر از آنچه در ایالات متحده در دسترس است، امروزه به سادگی از یاد می‌رود؛ روزگاری که دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، نخست‌وزیر ما را «فرماندار» خطاب کرده و آشکارا درباره پاک کردن مرز و الحاق کشور ما خیال‌پردازی می‌کند. در فوریه، زمانی که جاستین ترودو (نخست‌وزیر وقت کانادا) در نشستی درباره هوش مصنوعی در پاریس شرکت کرده بود، گزارشی رادیویی شنیدم که در آن، در میان هیاهو، خبرنگاری با فریاد از او پرسید: «آیا کانادا کشوری پایدار و ماندنی است؟»

البته، ترودو سعی داشت از پاسخ دادن به سؤالات طفره رود، و این پرسش که هنگام دور شدنش با فریاد مطرح شد، آشکارا برای تحریک او به واکنش بود، اما با این حال، گویای قدرت عظیم رئیس‌جمهور ایالات متحده در تغییر چارچوب گفتمان پیرامون هر موضوعی بود. در دسامبر ۲۰۲۴، هیچ‌کس حتی تصور نمی‌کرد که از نخست‌وزیر بپرسد آیا کانادا کشوری ماندنی است یا خیر؛ اما تا فوریه ۲۰۲۵، تنها دو ماه کوتاه بعد، حاکمیت کانادا اگر نه به یک پرسش باز، دست‌کم به موضوعی قابل بحث تبدیل شده بود.

دشوار است بدانیم ایده‌های کلی سیاست‌گذاری ترامپ چیست، یا حتی اصلاً ایده‌ای دارد یا نه، اما از بیرون، گاهی به نظر می‌رسد که او می‌خواهد کل سده بیستم را به عقب بازگرداند. با علاقه‌اش به تعرفه‌ها و خیال‌پردازی‌هایش درباره الحاق کشورها و سرزمین‌های مستقلی مانند کانادا، گرینلند و کانال پاناما، به نظر می‌رسد ترامپ در حال بازگرداندن ایالات متحده به دوران رویه‌های تجاری حمایت‌گرایانه (protectionist) و سیاست خارجی توسعه‌طلبانه یا حتی امپریالیستی است: اساساً، ایالات متحده دهه ۱۸۹۰. با توجه به اینکه رابرت اف. کندی جونیور روغن کبد ماهی را به عنوان درمانی برای سرخک تجویز می‌کند، حتی علم پزشکی آمریکا نیز در حال بازگشت به طبابت قرن نوزدهمی است. هنگامی که ترامپ تلویحاً می‌گوید کانادا در واقع تنها امتدادی از ایالات متحده است و چیزی جز خطی مصنوعی روی نقشه آن دو را جدا نمی‌کند، در اشتباه است. مقاصد دقیق ترامپ هرچه باشد، سقوط از «کانادای شگرف نورانی» به ایالت پنجاه و یکم سرگیجه‌آور بوده است، و جای تعجب نیست که ما کانادایی‌ها کمی احساس آسیب‌ می‌کنیم. اما هنگامی که ترامپ تلویحاً می‌گوید کانادا در واقع تنها امتدادی از ایالات متحده است و چیزی جز خطی مصنوعی روی نقشه آن دو را جدا نمی‌کند، در اشتباه است. دست‌کم از اواسط دهه ۱۸۰۰، زمانی که هرمان ملویل (Herman Melville) در رمان خود «پی‌یر» (Pierre) به مرد چوب‌بر کانادایی» اشاره کرد و والت ویتمن (Walt Whitman) در «برگ‌های علف» (Leaves of Grass) پرسید: آیا او کانادایی است؟»، ادبیات آمریکا نشان می‌دهد که همسایگان جنوبی ما، ما را به عنوان ملتی جدا و متمایز دیده‌اند. هویت کانادا به عنوان کشوری مستقل، بخشی بنیادین از انگاره آمریکایی و خودِ هویت آمریکایی است، و راهی را برای نویسندگان آمریکایی فراهم می‌کند تا تعریف کنند کشور خودشان چیست، و چه می‌تواند و باید باشد.

در ساده‌ترین سطح، کانادا در ادبیات آمریکا به عنوان گریزگاهی در طبیعت وحشی از ایالات متحده‌ای شهری‌تر ظاهر می‌شود. خود سال بلو، در «آگی مارچ»، از یک آمریکایی ثروتمند یاد می‌کند که برای «سفرهای شکار به کانادا» می‌رود، و این توانایی برای رفتن به شمال، نشانه‌ای از ثروت اوست. ایده‌های مشابهی در میان نویسندگان آمریکایی میانه قرن بیستم رایج است: جان چیور (John Cheever)، فردریک اکسلی (Frederick Exley) و جیمز سالتر (James Salter) همگی در آثار خود به ماهیگیری ماهی سالمون در کانادا اشاره می‌کنند.

اوج این نگاه به کانادا به عنوان گریزگاهی در طبیعت بکر، شاید شعر «دو اردو زن در سرزمین ابرها» (Two Campers in Cloud Country) اثر سیلویا پلات (Sylvia Plath) باشد که با عنوان فرعی «دریاچه راک، کانادا» (Rock Lake, Canada) درباره سفر اردویی او و همسرش تد هیوز (Ted Hughes) در کانادا و شمال شرقی ایالات متحده در سال ۱۹۵۹ سروده شده است. در این شعر، کانادا به دور از اینکه صرفاً امتدادی از ایالات متحده باشد، به شکلی بنیادین متفاوت است، «آخرین مرز روح بزرگ و جسور» جایی که غروب خورشید «فوران عظیم رنگ‌های شگرفی» است. کانادا آنچنان قدرتمند است که می‌تواند مفاهیم تمدن را از ذهن اردو زنندگان بزداید و آن‌ها را وادارد تا «با ذهنی تهی چون آب بیدار شوند» و «در شگفت باشند که بشقاب و چنگال چه کاربردی دارد.»

پس از آن، این ایده کانادا به عنوان طبیعتی رام‌نشده، به دیدگاهی تبدیل شد که آن را کشوری پر از کلبه‌های ییلاقی می‌دانست. شعر «پکس آرکانا» (Pax Arcana) از لوسی براک-برويدو (Lucie Brock-Broido) به کلبه مادرش «کنار دریاچه ای در کانادا» اشاره دارد، و در داستان کوتاه «چیزی دور گردنت» (The Thing Around Your Neck) اثر چیماماندا نوزی آدیچی (Chimamanda Ngozi Adichie)، به شخصیتی اشاره می‌شود که «کلبه‌ای تابستانی در حومه کبک» دارد. و در ایده‌ای مرتبط، کریس کراوس (Chris Kraus) در رمان خود «رخوت» (torpor)، از «استادان دانشگاه در تعطیلات» در «روستاهای شرقی کبک» می‌نویسد. همه این اشارات، ایده‌ای از کانادا را به عنوان مکانی دلپذیر و کمتر شهری برای فرار از شتاب زندگی آمریکایی تداعی می‌کنند.

«این به نقش مهم‌تری برای کانادا در ذهن نویسندگان آمریکایی اشاره دارد: به عنوان مکانی برای پناهندگی سیاسی از هر آنچه در ایالات متحده در حال وقوع است.»

با این حال، کراوس در رمان «رخوت» به ایده متفاوتی از کانادا نیز اشاره می‌کند، زمانی که خانواده‌ای را توصیف می‌کند که در دهه ۱۸۰۰، «خانه کشیشی محقر» خود در شمال ایالت نیویورک را به «ایستگاه مهمی در راه‌آهن زیرزمینی تبدیل کردند که فراریان را… به سوی آزادی، به کانادا، هدایت می‌کرد.» این به نقش مهم‌تری برای کانادا در ذهن نویسندگان آمریکایی اشاره دارد: به عنوان مکانی برای پناهندگی سیاسی از هر آنچه در ایالات متحده در حال وقوع است. ما هر دوره انتخاباتی، تکرار ملایمی از این ایده را می‌شنویم، زمانی که چند چهره مشهور تهدید می‌کنند که اگر نامزد جمهوری‌خواه پیروز شود، به کانادا نقل مکان خواهند کرد. اما نسخه‌های بسیار قوی‌تری از این ایده در سراسر ادبیات آمریکا جریان دارد، که با به اصطلاح «روایت‌های بردگی» آغاز می‌شود؛ گزارش‌هایی از سیاه‌پوستان آمریکایی که برای فرار از وحشت برده‌داری به شمال گریختند.

«راه‌آهن زیرزمینی» (Underground Railroad) در واقع نه یک خط آهن حقیقی در زیر زمین، بلکه نامی استعاری برای شبکه‌ای پیچیده و پنهانی از مسیرهای مخفی و خانه‌های امن بود که عمدتاً در نیمه نخست سده نوزدهم در ایالات متحده فعالیت داشت. هدف اصلی این شبکه، یاری رساندن به بردگان آفریقایی‌تبار برای فرار از ایالت‌های جنوبی که در آن‌ها برده‌داری قانونی بود، به ایالت‌های آزاد در شمال آمریکا و به‌ویژه به کانادا بود، جایی که برده‌داری لغو شده بود و قانون ایالات متحده برای بازگرداندن بردگان فراری، قدرت اجرایی نداشت. این جنبش متکی بر شجاعت و همکاری طیف وسیعی از افراد، از جمله بردگان سابق، مخالفان سفیدپوست برده‌داری (اغلب از کواکرها) و دیگر شهروندان هم‌دل بود که با به خطر انداختن امنیت و جان خود، به عنوان «راهبر» (conductor)، فراریان را که «مسافر» (passenger) خوانده می‌شدند، از «ایستگاهی» (station) به ایستگاه دیگر (خانه‌های امن، انبارها، کلیساها) هدایت می‌کردند تا آنان را به سرزمین آزادی برسانند.

هنری بیب (Henry Bibb)، تنها به عنوان یک نمونه، کانادا را «سرزمین آزادی، جایی در شمال» توصیف می‌کند، جایی که به او «به عنوان یک انسان، و نه یک شیء، نگریسته می‌شد.» این ایده از بین نرفته است: کُلسن وایت‌هد (Colson Whitehead) در رمان سال ۲۰۱۶ خود «راه‌آهن زیرزمینی» (The Underground Railroad) آن را تکرار می‌کند، زمانی که رویال به کورا می‌گوید «کانادا را به غرب ترجیح می‌دهد» زیرا «آن‌ها می‌دانند چگونه با سیاه‌پوستان آزاد رفتار کنند.» و کانادا در طول جنگ ویتنام نیز نقش مشابهی ایفا کرد، زمانی که آمریکایی‌ها برای فرار از خدمت اجباری سربازی به اینجا گریختند. در رمان «چه کسی بیمارستان قورباغه را اداره خواهد کرد؟» (Who Will Run The Frog Hospital) اثر لوری مور (Lorrie Moore)، که بخشی از آن در اوایل دهه ۱۹۷۰ می‌گذرد، شخصیت‌های مرد جوان «سفرهای نیم‌سالانه به آن سوی مرز به کانادا برای اجتناب از خدمت اجباری» انجام می‌دهند و اغلب گفته می‌شود که «دوباره در کانادا هستند» یا «تازه از کانادا برگشته‌اند.»

هویت کانادا به عنوان کشوری مستقل، بخشی بنیادین از انگاره آمریکایی و خودِ هویت آمریکایی است، و راهی را برای نویسندگان آمریکایی فراهم می‌کند تا تعریف کنند کشور خودشان چیست، و چه می‌تواند و باید باشد.

آنچه این تصاویر از کانادا به صورت مشترک دارند، البته، این است که کشور ما به عنوان مکانی بهتر دیده می‌شود؛ چه از برده‌داری فرار می‌کردید و چه از خدمت سربازی طفره می‌رفتید، کانادا آزادی و ایمنی را از بدترین جنبه‌های سیاست داخلی و خارجی آمریکا ارائه می‌داد. این ایده حتی زمانی چشمگیرتر می‌شود که به نقش کانادا در رمان‌های «تاریخ بدیل» (alternate history) آمریکایی می‌رسیم که در آن‌ها ایالات متحده به فاشیسم تمام‌عیار سقوط کرده است. در رمان «مردی در برج بلند» (The Man in the High Castle) اثر فیلیپ کی. دیک (Philip K. Dick)، قدرت‌های محور در جنگ جهانی دوم پیروز شده‌اند و ایالات متحده اکنون به نیمه شرقی تحت کنترل آلمان نازی و نیمه غربی تحت کنترل ژاپن تقسیم شده است. یکی از شخصیت‌ها اشاره می‌کند که کمدین‌هایی مانند باب هوپ (Bob Hope) «از کانادا برنامه پخش می‌کنند»، جایی که به آنجا گریخته‌اند زیرا «آنجا کمی آزادتر است.» با وجود رژیمی سرکوبگر در ایالات متحده، کانادا گریزگاهی را ارائه می‌دهد که در آن کمدین‌ها هنوز آزادی تمسخر صاحبان قدرت را دارند.

و در رمان «توطئه علیه آمریکا» (The Plot Against America) اثر فیلیپ راث (Philip Roth)، کانادا نقشی حیاتی در ارائه پناهگاه به یهودیان آمریکایی ایفا می‌کند، زمانی که ایالات متحده تحت ریاست‌جمهوری چارلز لیندبرگ (Charles Lindbergh) به یک دولت فاشیستی و به‌طور فزاینده‌ای یهودستیز تبدیل می‌شود. این رمان هنگام انتشار در سال ۲۰۰۴ به نظر می‌رسید تفسیری بر آمریکای دوران جورج دبلیو بوش باشد، اما در دوران ترامپ اهمیتی دوچندان یافته است. (این است قدرت ادبیات. به قول ادیب آمریکایی ازرا پاوند (Ezra Pound) «خبری که همواره خبر باقی می‌ماند»)

در سرتاسر این رمان، کانادا «پناهگاهی بالقوه در برابر آزار و اذیت» معرفی می‌شود. و هنگامی که خانواده‌ای به‌نام تیرشول تصمیم به فرار می‌گیرد، گفته می‌شود که «دولت کانادا وامی کم‌بهره برای تأمین هزینه‌ی خروج آن‌ها از آمریکا تدارک دیده بود»؛ تصویری نه‌تنها از کشوری بردبار، بلکه از کشوری که به‌طور فعال به آمریکایی‌های تحت ستم برای فرار و آغاز زندگی جدید کمک می‌کند.

پویایی مشابهی در داستان‌های علمی-تخیلی وجود دارد. در رمان به طرزی وهم‌آور پیشگویانه «تمثیل برزگر» (Parable of the Sower) اثر اکتاویا باتلر (Octavia Butler)، که در سال ۲۰۲۵ می‌گذرد، نظم اجتماعی فروپاشیده و کالیفرنیا به کابوسی ویران‌شهری از آتش‌سوزی‌های مهیب و باندهای غارتگر تبدیل شده است. با این حال، مردم هنوز در حال حرکت به سمت شمال هستند و سعی می‌کنند به کانادا برسند زیرا اوضاع «آنجا بهتر است.» جالب اینجاست که در نسخه باتلر از سال ۲۰۲۵، امنیت مرزی کانادا بسیار سخت‌گیرانه‌تر است، شبیه به آنچه رئیس‌جمهور ترامپ ادعا می‌کند می‌خواهد: یکی از شخصیت‌ها می‌گوید: «هر روز به افرادی که سعی می‌کنند مخفیانه وارد کانادا شوند، شلیک می‌شود.» حدس می‌زنم باید مراقب آرزوهایمان باشیم؟ شلیک به عبورکنندگان از مرز چندان مؤدبانه نیست، اما با دیدگاه دیگر نویسندگان آمریکایی همسو است که نشان می‌دهد کانادا تفاوت‌هایی دارد که ارزش محافظت دارند.

ریسمان مشترکی که تمام این تصویرسازی‌ها از کانادا را به هم مرتبط می کند این است که کانادا فرشته نیک‌سیرتِ (یا وجدان بیدارِ) سرشت آمریکایی است، کشوری ضرورتاً مستقل که حتی زمانی که ایالات متحده در یکی از حملات دوره‌ای انزواطلبی و بیگانه‌هراسی خود ارزش‌های آزادی و گشاده‌رویی را رها می‌کند، به حفظ آن‌ها ادامه می‌دهد.

اما اخیراً، تحت دومین دوره ریاست جمهوری ترامپ، این ایده کانادا به عنوان پناهگاهی از ایالات متحده، از قلمرو تخیل به واقعیت، از استعاره به حقیقت عینی تغییر داده است. من سال‌هاست که به اشارات به کانادا در کتاب‌های غیرکانادایی‌ها علاقه‌مند بوده‌ام و مدتی را صرف ردیابی آن‌ها کرده‌ام، اما توصیف احساس دلهره‌آور تماشای تبدیل شدن این چشم‌انداز خاص از کانادا به واقعیت دشوار است. این دیگر فقط چند چهره مشهور هالیوودی نیستند که نیمه‌شوخی درباره نقل مکان به شمال صحبت می‌کنند.

در اواسط ماه مارس به طور گسترده گزارش شد که رنجانی سرینیواسان (Ranjani Srinivasan)، دانشجوی تحصیلات تکمیلی در کلمبیا با ویزای دانشجویی، برای جلوگیری از دستگیری توسط ICE (اداره مهاجرت و گمرک ایالات متحده) پس از لغو ناگهانی ویزایش، به کانادا گریخته است. و حدود ده روز بعد، خبر دیگری درباره جیسون استنلی، استادی که ییل را به مقصد دانشگاه تورنتو ترک می‌کرد، منتشر شد زیرا از فاشیسم در حال ظهور در آمریکای ترامپ می‌ترسید. آیا این تنها هیستری لیبرال‌های دانشگاهی است؟ شاید – اما استنلی نویسنده کتاب «فاشیسم چگونه کار می‌کند» (How Fascism Works) است، بنابراین شاید هشدارهای او را نباید خیلی سریع نادیده گرفت.

در حال حاضر، چشم‌اندازهای آمریکا در رمان‌هایی مانند آثار راث و باتلر همچنان تخیلی باقی مانده‌اند. اما اگر از بدبینانه‌ترین زاویه به آغاز دوره دوم ترامپ نگاه کنید، با حملاتش به آزادی بیان و تحقیقات دانشگاهی، و اخراج‌هایش بدون روند قانونی، می‌توانید ببینید که تاریخ بدیل در حال تبدیل شدن به واقعیت است، ویران‌شهری که درست پیش چشمانتان در حال خلق شدن است. در این فضای پرتنش، کانادا می‌تواند در واقعیت به چیزی تبدیل شود که اغلب در ادبیات آمریکا به تصویر کشیده شده است: تاریخ بدیلی از خود ایالات متحده، کشوری که به ارزشمندترین ارزش‌های آمریکایی‌ها وفادار مانده است، حتی – یا به‌ویژه – زمانی که خودشان چنین نبوده‌اند.

ترجمه مقاله ای با عنوان «Is Canada a Viable Country?” Yes, According to American Literature»، به قلم بروک کلارک

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا