هواپیمای افسانهای کانادا: ظهور و سقوط شکاریِ کانادایی
هواپیمای Avro Arrow، هواپیمایی که هرگز به پتانسیل عملیاتی خود نرسید، همچنان به عنوان یکی از بزرگترین حسرتهای ملی کانادا و نماد دوران پر آشوب جنگ سرد شناخته میشود.
این هواپیمای رهگیر/شکاری (Interceptor) پیشرفته که در دهه 1950 ساخته شد، قرار بود تهدید بمب افکنهای راهبردی هستهای شوروی را دفع کند و کانادا را به یک رهبر جهانی در زمینه هواپیمایی نظامی و مهندسی تبدیل کند.
هواپیمای Avro Arrow که با نام CF-105 نیز شناخته میشود، دارای ویژگیهای منحصر به فردی از جمله سرعت بالای مافوق صوت (2 ماخ) و سقف ارتفاع پروازی 50000 پا بود. این هواپیما در سال 1957، همزمان با پرتاب ماهواره اسپوتنیک 1 که آغاز عصر فضا بود، رونمایی شد.
با این حال، رویای کانادا برای داشتن یک نیروی هوایی قدرتمند به زودی رنگ باخت. کمتر از یک سال پس از اولین پرواز، برنامه ساخت Avro Arrow به دلیل تغییر اولویتهای دفاعی و هزینههای بالای ساخت لغو شد.
ریچارد مَین، تاریخدان ارشد نیروی هوایی سلطنتی کانادا، در این باره میگوید: «این هواپیما کاملاً کانادایی بود و عملکرد آن در طول توسعه نشان داد که حداقل هم سطح با پیشرفتهترین طرحهای آن زمان بوده است.»
وی در ادامه میافزاید: «لغو ساخت Avro Arrow یکی از بزرگترین حسرتهای ملی کانادا است. این هواپیما همچنان بر روحیه ملی ما تأثیرگذار است.»
ساخت Avro Arrow واکنشی مستقیم به تهدیدات بالقوه اتحاد جماهیر شوروی پس از پایان جنگ جهانی دوم بود. نیروی هوایی سلطنتی کانادا در سال 1952 خواستار یک هواپیمای شکاری با سرعت 2 ماخ و قابلیت پرواز در ارتفاع 50000 پا شد.
هدف این بود که هواپیمایی با سرعت بالا، برد زیاد و توانایی رهگیری بمب افکنهای شوروی در شمال کانادا قبل از رسیدن به این کشور ساخته شود.
شرکت هواپیماسازیAvro کانادا که به تازگی هواپیمای جنگنده CF-100 کاناک را با موفقیت عملیاتی کرده بود، وظیفه توسعه نسخه بسیار پیشرفتهتری از آن را بر عهده گرفت.
این یک برنامه بلندپروازانه در مقطعی حساس برای کانادا بود. مَین میگوید: «کانادا پس از جنگ جهانی دوم به عنوان یک بازیگر اصلی ظهور کرد. ما سومین نیروی دریایی بزرگ جهان و چهارمین نیروی هوایی بزرگ را داشتیم. اما تابعیت کانادایی تا سال 1947 وجود نداشت – کانادا به تازگی به بلوغ رسیده بود.»
توسعه در سال 1955 آغاز شد و در زمان رکوردشکنی، اولین Avro Arrow در 4 اکتبر 1957 به مردم معرفی شد.
مَین میگوید: «این یک ناامیدی وحشتناک بود، زیرا پرتاب اسپوتنیک نشان داد که میتوان یک کلاهک هستهای روی موشکی که آن را به مدار زمین فرستاده است، قرار داد. و Avro Arrow نمیتوانست در برابر موشکهای بالستیک قاره پیمای روسیه کاری انجام دهد.»
هواپیمای Avro Arrow که برای دو سرنشین طراحی شده بود، دارای بالهای به شکل دلتا و رنگ سفید براقی بود که ظاهری زیبا به آن میبخشید. این هواپیما با طول تقریباً 78 فوت و فاصله دو سر بال 50 فوت، نسبتاً بزرگتر از هر دو مدل قبلی خود، CF-100 کاناک و F4 فانتوم آمریکایی بود که در سال 1961 به خدمت گرفته شد.
اولین پرواز Avro Arrow در 25 مارس 1958 انجام شد، اما در آن زمان، به گفته مَین، متفکران استراتژیک، پرسنل ارشد نظامی و سیاستمداران بر این باور بودند که جهان وارد سناریوی جنگ «فشردن دکمه» شده است، جایی که تهدید هستهای به موشکهای دوربرد محدود میشد و دیگر رهگیرهای شکاری و بمب افکنها نقش غالبی نداشتند.
مَین میگوید: «این موضوع بعدا نادرست بودن خود را ثابت کرد، زیرا تهدید بمب افکن همچنان ادامه داشت و تا به امروز هم ادامه دارد، اما این تفکر در آن زمان حاکم بود.»
این هواپیما ارزش خود را از دست داده بود و هزینههای بالای پروژه و تغییر فضای سیاسی، به این پروژه تیر خلاص زد.
در نهایت، در 20 فوریه 1959، نخست وزیر وقت جان دیفن بیکر برنامه ساخت Avro Arrow را لغو کرد و ظرف چند هفته، پنج هواپیمایی که ساخته شده بودند، به همراه بیشتر خط مونتاژ، به دلیل ترس از جاسوسی شوروی، نابود شدند. در نتیجه، هزاران شغل از بین رفت و شرکت هواپیماسازی Avro کانادا در نهایت به طور کامل از بین رفت.
مَین می گوید: «اگر بریتانیا چند فروند Avro Arrow میخرید، ممکن بود این برنامه را نجات دهد. اما بدون قرارداد خارجی، کشور ما برای پشتیبانی از چنین فناوری پیشرفتهای بسیار کوچک بود. ما به دنبال ستارهها بودیم، که طعنه آمیز است زیرا بسیاری از مهندسان Avro بعداً به ناسا رفتند و به برنامه آپولو کمک کردند.»
زندگی پس از مرگ
شایعات و افسانهها بلافاصله در مورد دلایل لغو ناگهانی برنامه Avro Arrow شروع به چرخیدن کردند و برخی از آنها تا به امروز ادامه دارند.
آلن بارنز، پژوهشگر ارشد در دانشگاه کارلتون اتاوا که به نقش اطلاعات در تصمیمگیری برای متوقف کردن توسعه این هواپیما پرداخته است، می گوید: «این هواپیما در کانادا تقریباً به یک افسانه تبدیل شده است.»
به گفته بارنز، یک دسته از افسانهها اساساً ایالات متحده را به دلیل گمراه کردن کانادا در مورد تغییر تهدید شوروی مقصر میدانند، ظاهراً به این دلیل که آنها نمیخواستند کانادا هواپیمایی بهتر از هواپیماهای آمریکایی تولید کند و به برتری هوایی دست یابد.
دسته دیگر ادعا میکند که تحلیلگران اطلاعات کانادایی عمداً اطلاعات را نادرست تفسیر کردهاند تا از تصمیمی که دولت اساساً گرفته بود حمایت کنند و بهانهای برای آن ارائه دهند.
بارنز میگوید: «اما همه اینها حدس و گمان بود، زیرا هیچ کس تا به حال گزارشهای اطلاعاتی را ندیده بود.»
اما در سال 2023، بارنز پس از بازیابی اسناد بایگانی مقالهای در مورد این گزارش ها منتشر کرد، که پیوندی واضح بین اطلاعات و نحوه استفاده از آن توسط افراد مسئول در آن زمان نشان میدهد.
بارنز میگوید: «در ابتدا، نیروی هوایی واقعاً به اطلاعات توجهی نمیکرد. آنها تصمیم گرفتند که یک هواپیمای جدید بزرگ میخواهند، بنابراین تمام الزامات عملیاتی را تا حد زیادی به تنهایی مطرح کردند، بدون اینکه واقعاً به آنچه گزارشها میگفتند توجه کنند.»
بارنز می گوید: «اطلاعات کانادا در اوایل سال 1958 ارزیابی با کیفیت بسیار بالایی انجام داد و گفت که تهدید بمب افکن به اندازه آنچه قبلاً تصور میشد جدی نیست و شوروی در حال ساخت نیروی هوایی عظیمی از بمب افکن نیست و احتمالاً تولید و تحقیقات خود را به سمت موشکها سوق میدهد.»
تاثیر سیاسی این موضوع این بود که اگر تهدید کاهش مییافت، دلیلی برای صرف هزینه هنگفت برای هواپیمایی که نمیتوانست با موشکهای بالستیک مقابله کند، وجود نداشت.
بارنز می گوید: «تا تابستان 1958، کمیته روسای ستاد دفاع به این نتیجه رسیده بود که دیگر نمیتواند ادامه برنامه را توصیه کند، اما به دلیل پیامدهای سیاسی نمیخواست آن را فوراً لغو کند.»
وی در ادامه می افزاید: «آنها تا اوایل سال 1959 این موضوع را به تعویق انداختند، زمانی که به طور علنی هم به عنوان یک فاجعه برای صنعت کانادا و هم به عنوان یک رسوایی سیاسی تلقی میشد. دولت هر کاری که لازم بود انجام داد، اما نتیجه آن معکوس شد. آنها چند سال بعد به دلیل این مسائل دفاعی انتخابات را از دست دادند.»
به گفته بارنز، این هواپیما هرگز به خوبی که مردم فکر می کردند خوب نبود.
او می گوید: «درست زمانی که این افسانه را حفظ کرد، لغو شد. این هواپیما هرگز با هیچ یک از تسلیحات خود و موتورهای واقعی که برای استفاده از آن طراحی شده بود پرواز نکرد. همه چیز بالقوه بود، بنابراین بسیاری از کاناداییها هنوز هم میتوانند وانمود کنند که این بهترین هواپیمای شکاری جهان بود.»